بیراهه
دوشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۳، ۰۷:۲۴ ب.ظ
یکی از دوستان مطلبی را درباره جناب مختار گذاشته بودند،
این مطلب به نوعی تکمیلیه آن است:
مختار: تو چرا از قافله ی عشق جا ماندی؟
کیان: راه را گم کردم ابواسحاق...
مختار: راه بلدی چون تو که راه را گم کند، راه نابلدان را چه گناه؟
کیان: از بیراهه رفتم، هرچه تاختم مقصد را نیافتم.
وقتی به نینوا رسیدم خورشید بر نیزه بود!
مختار: شرط عشق جنون است، ما که ماندیم، مجنون نبودیم...
حتی اگر جناب کیسان با آن همه مراتب عالی هم از بیراهه برود به محضر ولایت نمیرسد...
- ۹۳/۰۴/۲۳